#مسابقه سبک زندگی عاشورایی #موضوع فرهنگ شهادت طلبی
قسمت چهارم
2- ترس از مرگ
برخی دیگر از مردم می خواهند به زندگی خود چند روزی ادامه دهند از مرگ و مردن سخت در هراسند نمی خواهند بمیرند و زن و فرزندان آنها بی سرپرست بماند اموالشان تاراج گردد.
از مردن می ترسند و فکر آن را نمی توانند در سر بپرورانند
گرچه هر روز جنازه های یاران را بر روی دست دوستان می نگرند و می دانند که مردن حق است و همه باید از دنیا بروند ما شهامت آرزوئی مرگ را ندارند.
و چون از مرگ می توسند، ساکتند، بی تفاوت می باشند، حرفی اعتراضی مقاومتی ندارند
تن به ذلت داده چون بردگان بی اختیار هیچگونه اظهار نظری در برابر ستمکاران ندارند.
امام را در کربلا تنها گذاشتند، که سمبل زشت کوفیان بی وفا، در تاریخ بشریت برای همیشه ثبت گردید
و یا به ندای امام پاسخ مثبت ندادند و امام برحق را پشت کردند و یا در همراهی با امام کوتاهی کردند
و یا بین راه فرار کرده جان خویش را نجات دادند
فکر می کردند اگر به کربلا نروند زنده خواهند ماند.
سلاطین فاسد، استعماگران سلطه گر، از نظر روانشناسی روحیه مردم را می شناختند که نمی خواهند بمیرند و از مرگ وحشت دارند از این رو همواره با تهدید به کشتن مردم را ساکت می کردند، و جوامع بشری را به خط سکوت و بی تفاوتی می بردند.
گاهی چنان مغرورانه برخورد می کردند که شهادت طلبان عاشق حق را نیز تهدید به مرگ می کردند
و نمی دانستند که مرگ برای عاشقان حق یک آرزوی دیرین است وقتی ولید فرماندار مدینه و مروان، حضرت اباعبدالله(ع) را تهدید کردند، با شجاعت شگفتی آور فرمود:
یَابنَ الزَّرقا اَنتَ تَقتُلُنی اَم هُوَ؟ کَذِبتَ وَاثِمتَ
ای فرزند زند بدکاره آیا تو مرا می کشی یا ئولید؟ دروغ گفتی و گناه کردی؟«تاریخ طبری، ج7، ص216-218»
و در نزدیکی سرزمین کربلا در برابر تهدید حر فرمود:
افبالموت تخوفنی؟ و هل یعدوا بکم الخطب ان تقتلونی، و سأقول ما قال اخوالأوس:سأمضی و ما بالموت عار علی الفتی اذا ما نوی حقا و جاهد مسلما
آیا مرا با مرگ می ترسانی؟ و آیا بیش از کشتن من نیز کاری از شما ساخته است؟ من در پاسخ تو شعر برادر أوسی را می خوانم که گفتمن به سوی مرگ می روم که مرگ برای جوانمرد ننگ نیستآنگاه که اعتقاد به اسلام داشته و هدف او حق باشد. «انساب الاشراف، ج3، ص171»
منبه: کتاب پیام های عاشورا و جایگاه آن در نهج البلاغه